کی میشود در خانه ات یکدم تو مهمانم کنی
ازاین دیار بی کسان سوی خراسانم کنی
ای شهسواران خادمت درمانده ام لطفی نما
نا شاید از درماندگی چون شهسوارانم کنی
مهرت چه غوغا می کند هر کس چو شیدا می کند
ای شاه مه رویم چه وقت دعوت به رضوانم کنی
اکنون گدایت گشته ام مست از لقایت گشته ام
شاید که در قصرت گهی هم بزم شاهانم کنی
ای یوسف خوشنام من وی مرهم آلام من
با دعوتت کی میشود بیرون ز احزانم کنی