بَربَر وار جنگل را فتح میکنندُ در شادی های بی رحم خویش انقراض را می رقصند آنان سرچشمه مرگندُ قلبشان پناهگاه ترس و من در شگفتم که چرا زاییدنشان را تاریخ، تکرار میکند ********** ابوالقاسم کریمی/ 20 آبان 1399 تهران_ورامین
دروغ، شهرست، در مسیر سیلاب
گذشته را از دست دادیم
و آینده از آن مردگان است ،
بیا
فردا را
امروز زندگی کنیم
تا در سرزمینی که هیچ کس
خودش نیست،
خودمان باشیم
.
چوبه دار،
درختی ست،
که رسالتش را
گم کرده است
بارانی ترین ابرها
تقدیم چشمان تو باد
بی وفا
گورستانِ خاموش
خانه ام ،
بدون زن
____________
***یا***
خاموش
مانند گورستان
___________
ابوالقاسم کریمی - فرزندزمین
چهارشنبه - ۴ دی ۱۳۹۸
تهران - ورامین
ساعت:01:24
غم در دل
زانو در گِل
گلو در دود
کیمیا ،
ما به قعر جدول
سقوط کرده ایم
_____________
ابوالقاسم کریمی – فرزندزمین
تهران – ورامین
جمعه 29 آذر 1398
سدی
برابر سیل غم ،
مرد خوب
برابر سیل غم
طلاق گرفته است
زنی که سرزمین خانه اش را
به یاد خاطرات قدیم ،
قدم می زند
__________
ریاضی بلد نیستم
تو جمع بزن ،
فاصله ها را
در من جاری ست
رودی که سرچشمه اش
زلال ترین اشک ماهی ها را
تاب می آورد
باغچه ای هستم که کرمها
تمام تنم را محاصره کرده اند
خرده مگیر که چرا در من
گلی نمی روید
ابوالقاسم کریمی - فرزند زمین
در مکتب سرد روزگار جز غم نیاموختم. چراکه مادرم مرا در پایتخت اشک زایید.
آنان هبوط کردند
تا تو
به آغوشم
سقوط کنی
و این بهترین
اتفاق زمین است