مهتاب اگر
به کوچهی دلها
نگاه کند
هر ذرهاش
ترانهای از عشق ما کند
آیینهی چشم تو
گر لب به دعا برد
هر انعکاس
نغمهای از مهر ما کند
باد سحر چو بگذرد
از باغ خستهجان
هر برگ سبز
زمزمه با خدا کند
خورشید اگر
به سینهی شب پرتوی دهد
هر پرتو روشناییاش
یاد ما کند
ژاله اگر
به سینه گلها نشان زند
هر قطرهاش
به قصد درمان دوا کند
چشم ستاره گر به دل آسمان زند
هر چشمکی
اشاره به دیدار ما کند
یاد تو چون نسیم
به جانم عبور کرد
هر لحظهاش
مدارای عیش ما کند
دل گر به شور عشق تو
دریا شود، یقین
هر موج آن ولوله ای
بر شور ما کند
هر جا که مهر تو
بر دل سایه افکند
در سایهاش
حکایتی از تبار ما کند