bg
شیما رحمانی
عشقِ حسود
1404/08/14
11

تا نهادم سَر به رویِ شانه یِ عشقَش،
داد زد مادر؛
لنگِ ظهر شد،
برخیز دیگر!
✍ ۸ امرداد ۱۴۰۲
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/08/08
3

شعر سپید«نای باران در غربت واژه‌ها»
شعری سپید با تصاویری زنده و استعاره‌های عمیق؛ روایتی از واژه‌هایی که در باران و سکوت، میان زیبایی و زوال، به موسیقی تازه‌ای بدل می‌شوند.

در کوچه‌ای که

بوی باران مانده در جوی کهنه

با طعم فلز زنگ‌زده در هوا می‌پیچید،

چراغی لرزید،

و سایه‌ها، سایه‌ها، سایه‌ها

چون پرندگان زخمی

بر دیوار افتادند.

باد، واژه‌ها را بلعید

و هر کلمه، شمعی شد خاموش،

دودش بر سقف شب خطی کشید.

جوهر بر کاغذ ریخت،

سیاه، غلیظ،

چون خونِ گلی که

در زمستان شکوفه داده باشد.

«کرنایی دور،

با صدایی شکافته از دل کوه،

در حافظه‌ی شهر می‌پیچید.»

در آینه‌ی شکسته

چهره‌ای لغزید،

نه من، نه دیگری،

بلکه غریبی در غربت خویش.

زیبایی،

پروانه‌ای بود در شعله،

رقصید، سوخت،

و خاکسترش بوی عطر

معشوقی گم‌شده را در هوا پراکند.

پرواز، تنها مکثی بود

میان دو تپش قلب،

لحظه‌ای کوتاه،

که جهان برای یک دم

از زوال بازایستاد.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/08/08
3


«پل الوار، شاعر بزرگ سوررئالیسم فرانسه، با شعرهایی درباره عشق، آزادی و مقاومت، از پاریس تا تهران پژواک یافته است. یادداشت از پاریس تا تهران: پل الوار و پژواک شعر مدرن به بررسی زندگی، آثار و تأثیر او بر شعر مدرن ایران، از شاملو تا... می‌پردازد.»
مقدمه

پل الوار، شاعر بزرگ فرانسوی، یکی از چهره‌های برجسته‌ی قرن بیستم است که شعرش توانست از مرزهای جغرافیایی و زبانی عبور کند و به تجربه‌ای جهانی بدل شود. او شاعری است که عشق، آزادی و مقاومت را در مرکز جهان شعری خود قرار داد و با زبانی ساده و موسیقایی، توانست هم مخاطب عام و هم خواننده‌ی جدی را جذب کند. در ایران نیز پژواک شعر او در آثار شاعرانی چون شاملو، فروغ و سپهری شنیده می‌شود. کتابی که در دست تدوین است، با عنوان «از پاریس تا تهران: پل الوار و پژواک شعر مدرن»، می‌کوشد این پیوند را بررسی کند و نشان دهد که چگونه شعر الوار توانسته است در فرهنگ و ادبیات ایران نیز بازتاب یابد.

کودکی و جوانی؛ بذرهای شعر

الوار با نام اصلی اوژن امیل پل گرندل در سال ۱۸۹۵ در حومه‌ی پاریس به دنیا آمد. خانواده‌ای متوسط داشت و از همان کودکی به زبان و موسیقی کلمات علاقه نشان داد. بیماری سل او را مدتی طولانی در آسایشگاه نگاه داشت و همین تجربه‌ی انزوا، او را به درون‌نگری و نوشتن واداشت. نخستین عشق او، گالا، الهام‌بخش بسیاری از شعرهای اولیه‌اش شد. جنگ جهانی اول نیز تجربه‌ای تعیین‌کننده بود: او در جبهه شاهد مرگ و ویرانی شد و نخستین دفتر شعرش را در همان سال‌ها منتشر کرد. این تجربه‌ها، بذرهایی بودند که بعدها در شعر او به بار نشستند: عشق، آزادی، سادگی زبان و نگاه انسانی.

پیوستن به سوررئالیسم

پس از جنگ، الوار به محافل ادبی پاریس راه یافت و با آندره برتون، لویی آراگون و دیگران آشنا شد. او به یکی از چهره‌های اصلی سوررئالیسم بدل شد، اما برخلاف بسیاری از سوررئالیست‌ها، همواره به سادگی و شفافیت زبان وفادار ماند. او سوررئالیسم را نه صرفاً بازی ذهنی، بلکه ابزاری برای بیان عشق و آزادی می‌دانست. همین ویژگی باعث شد شعر او بیش از دیگر سوررئالیست‌ها در میان مردم محبوب شود.

مقاومت و آزادی

با اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم، الوار به جنبش مقاومت پیوست. شعرهای او در نشریات زیرزمینی چاپ می‌شد و به‌طور مخفیانه میان مردم دست‌به‌دست می‌گشت. شعر «آزادی» (Liberté) در سال ۱۹۴۲ نوشته شد و به سرعت به سرود مقاومت بدل گشت. در این شعر، شاعر بر اشیاء و مکان‌های مختلف «می‌نویسد» و در پایان هر بند، واژه‌ی «آزادی» را تکرار می‌کند. این تکرار، آزادی را به حضوری همه‌جاگیر بدل می‌کند. شعر «آزادی» نه‌تنها در فرانسه، بلکه در سراسر اروپا به نماد مقاومت بدل شد.

روابط شخصی و الهام شعری

زندگی شخصی الوار نقشی اساسی در شعر او داشت. گالا، نخستین عشق او، الهام‌بخش بسیاری از شعرهای عاشقانه‌اش بود. پس از جدایی از گالا، نوشن به همسر و همراه فکری او بدل شد. اگر گالا نماد شور و التهاب بود، نوشن نماد آرامش و پایداری بود. در شعرهای الوار، عشق همواره با آزادی پیوند دارد و بدن معشوق به استعاره‌ای از جهان بدل می‌شود. اروتیسم در شعر او هرگز سطحی نیست؛ بلکه راهی برای بیان رهایی و یگانگی است.

جهان شعری الوار

سه محور اصلی شعر الوار عبارت‌اند از:

1. عشق: نیرویی فردی و جهان‌شمول که هم جسمانی است و هم فلسفی.

2. آزادی و مقاومت: شعری که در تاریک‌ترین لحظات تاریخ، چراغ امید می‌شود.

3. زبان ساده و موسیقایی: وفاداری به واژگان روزمره و ریتم درونی.

این سه محور، شعر او را به تجربه‌ای انسانی و جهانی بدل کرده‌اند.

تحلیل چند شعر شاخص

- «آزادی»: سرود مقاومت فرانسه، با زبان ساده و تکرار موسیقایی.

- «با نیروی عشق»: شعری که عشق را به نیرویی برای بازسازی جهان بدل می‌کند.

- «چشم‌هایت»: شعری عاشقانه که در آن چشم‌های معشوق به استعاره‌ای از آزادی بدل می‌شوند.

این شعرها نشان می‌دهند که الوار چگونه توانسته است عشق، آزادی و مقاومت را در زبانی ساده و شاعرانه بیان کند.

الوار و جریان‌های آوانگارد اروپا

الوار در کنار شاعرانی چون آپولینر و تزارا قرار می‌گیرد. از آپولینر نوآوری فرمی و زبانی را آموخت، از تزارا شورش علیه نظم کهنه را، اما برخلاف هر دو، به سادگی، عشق و آزادی وفادار ماند. او توانست میان نوآوری و معنا تعادل برقرار کند.

پیوند با فلسفه‌ی آزادی و اگزیستانسیالیسم

شعر الوار با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم هم‌صداست. آزادی در شعر او حضوری بنیادین دارد، همان‌گونه که سارتر می‌گفت: «انسان محکوم به آزادی است.» عشق در شعر او نیرویی معنا‌بخش است، همان‌گونه که کامو بر همبستگی انسانی تأکید می‌کرد. شعر الوار، فلسفه‌ی آزادی و مسئولیت را با زبانی ساده و شاعرانه بیان می‌کند.

پژواک در شعر مدرن ایران

شعر الوار در ایران نیز پژواک یافته است:

- احمد شاملو: در شعرهایش، عشق و آزادی به‌عنوان تجربه‌ای انسانی و جمعی حضور دارند. شباهت او با الوار در زبان ساده و موسیقایی و در پیوند عشق و آزادی است.

- فروغ فرخزاد: نگاه اروتیک و زنانه‌ی او به عشق، با نگاه الوار هم‌خوانی دارد. هر دو عشق را به تجربه‌ای انسانی و جهان‌شمول بدل کرده‌اند.

- سهراب سپهری: نگاه فلسفی و هستی‌شناختی او به عشق و طبیعت، با نگاه جهان‌شمول الوار هم‌صداست.

- اخوان ثالث: در شعرهای سیاسی‌اش، همانند الوار، از تصاویر ملموس و زبان روزمره برای بیان مفاهیم بزرگ استفاده می‌کند.

پل الوار شاعری است که توانست عشق، آزادی و مقاومت را در زبانی ساده و موسیقایی بیان کند. او سوررئالیسم را انسانی و مردمی کرد و شعرش را به سرودی جهانی بدل ساخت. پژواک شعر او در ایران نشان می‌دهد که دغدغه‌های انسانی، فراتر از مرزهای جغرافیایی و زبانی‌اند. کتاب «از پاریس تا تهران: پل الوار و پژواک شعر مدرن» می‌کوشد این پیوند را روشن کند و نشان دهد که چگونه شعر می‌تواند پلی باشد میان فرهنگ‌ها و ملت‌ها.

محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/08/08
2

«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۵ |بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر »
فصل اول: تولد و زمینه‌های فرهنگی ،بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر. «پل سلان، شاعر بزرگ قرن بیستم، با زبانی زخمی و شهادت‌محور، ادبیات مدرن را دگرگون کرد. در این یادداشت ، زندگی، آثار، میراث ادبی و جایگاه او در فلسفه و نقد معاصر بررسی می‌شود. یادداشتی برای علاقه‌مندان به شعر مدرن .»

فصل اول: تولد و زمینه‌های فرهنگی ،

بخش سوم: زبان مادری و نخستین مواجهه با شعر

پل سلان در خانه‌ای به دنیا آمد که زبان، نه یک ابزار ساده‌ی ارتباط، بلکه میدان کشاکش هویت و حافظه بود. خانواده‌ی او در چرنوویتس، همانند بسیاری از خانواده‌های یهودی آن منطقه، در میان چند زبان زندگی می‌کردند: ییدیش به‌عنوان زبان سنتی و خانوادگی، رومانیایی به‌عنوان زبان رسمی و اجتماعی، و آلمانی به‌عنوان زبان فرهنگ، آموزش و ادبیات. این سه‌گانگی زبانی، از همان کودکی، ذهن او را با تجربه‌ی «چندصدایی» و «چندمعنایی» آشنا کرد.

۱. زبان مادری و دوگانگی هویت

برای سلان، زبان مادری هرگز یک زبان واحد نبود. او در خانه با مادرش به آلمانی سخن می‌گفت، زبانی که مادرش با عشق و وسواس به او آموخت. اما در کوچه و مدرسه، رومانیایی زبان غالب بود. ییدیش نیز همچون سایه‌ای از سنت، در پس‌زمینه‌ی زندگی خانوادگی حضور داشت. این وضعیت، او را از همان آغاز در موقعیتی قرار داد که زبان را نه به‌عنوان «خانه»، بلکه به‌عنوان «مرز» تجربه کند.

این تجربه‌ی چندزبانی، بعدها در شعر او به صورت وسواس نسبت به واژه‌ها و معناها بازتاب یافت. او می‌دانست که هر زبان، هم حامل حقیقت است و هم حامل بیگانگی. هیچ زبانی به‌تنهایی کافی نیست؛ هر زبان، هم‌زمان آشنا و بیگانه است.

۲. نخستین مواجهه با شعر

مادر سلان نقشی اساسی در آشنایی او با شعر داشت. او که خود شیفته‌ی ادبیات آلمانی بود، پسرش را با اشعار گوته، شیلر و هاینه آشنا کرد. این نخستین مواجهه با شعر، نه در کلاس درس، بلکه در فضای صمیمی خانه رخ داد. شعر برای سلان، از همان آغاز، چیزی بیش از متن مکتوب بود: آوایی زنده، زمزمه‌ای مادرانه، و تجربه‌ای عاطفی.

این پیوند عاطفی با شعر، بعدها در آثار او به‌وضوح دیده می‌شود. حتی در تاریک‌ترین و فشرده‌ترین شعرهایش، ردّی از موسیقی و زمزمه‌ی مادرانه باقی است. شاید به همین دلیل است که مرگ مادر در اردوگاه، برای او نه فقط فقدان یک عزیز، بلکه فقدان سرچشمه‌ی زبان و شعر بود.

۳. مدرسه و سنت ادبی آلمانی

چرنوویتس در آن زمان شهری بود که فرهنگ آلمانی در آن حضوری پررنگ داشت. مدارس آلمانی‌زبان، انجمن‌های ادبی و کتابخانه‌ها، فضایی فراهم می‌کردند که نوجوانی چون سلان بتواند با سنت شعری آلمانی آشنا شود. او در این دوران با اشعار هولدرلین، ریلکه و گئورگ تراکل آشنا شد؛ شاعرانی که بعدها تأثیر عمیقی بر زبان و جهان شعری او گذاشتند.

از همان نوجوانی، سلان به نوشتن شعر روی آورد. نخستین اشعارش بیشتر تحت تأثیر رمانتیسم آلمانی بودند، اما به‌تدریج، با تجربه‌ی جنگ و تبعید، زبان او تغییر کرد و به سمت فشردگی و تاریکی رفت.

۴. زبان به‌مثابه سرنوشت

اگر بخواهیم جایگاه زبان در زندگی سلان را بفهمیم، باید به این نکته توجه کنیم که او در جهانی زیست که زبان، هم ابزار فرهنگ بود و هم ابزار خشونت. زبان آلمانی، زبانی بود که مادرش با عشق به او آموخت، اما همان زبان، بعدها زبان فرمان‌های نازی‌ها و اردوگاه‌ها شد. این دوگانگی، برای سلان به یک پارادوکس وجودی بدل شد: چگونه می‌توان در زبانی شعر گفت که هم زبان مادر است و هم زبان جلاد؟

این پرسش، هسته‌ی مرکزی شعر او شد. او نه توانست از زبان آلمانی بگریزد و نه توانست آن را بی‌پرسش به کار گیرد. بنابراین، شعرش به میدان کشاکش با زبان بدل شد: شکستن، فشردن، و بازآفرینی زبان برای یافتن حقیقتی تازه.

۵. نخستین جرقه‌های آوانگارد

در همین دوران نوجوانی، سلان با جریان‌های مدرن ادبی نیز آشنا شد. ترجمه‌هایی از سوررئالیست‌های فرانسوی و اکسپرسیونیست‌های آلمانی به دستش رسید. این آشنایی، در کنار تجربه‌ی چندزبانی، او را به سمت زبانی سوق داد که دیگر به قواعد سنتی وفادار نبود. او از همان آغاز، زبان را نه به‌عنوان وسیله‌ای شفاف، بلکه به‌عنوان ماده‌ای خام برای آفرینش می‌دید.

بخش سوم از فصل اول نشان می‌دهد که چگونه زبان و شعر از همان کودکی در زندگی سلان تنیده شدند. او در خانه‌ای چندزبانه بزرگ شد، با شعر آلمانی از طریق مادرش آشنا شد، و از همان آغاز، زبان را به‌عنوان تجربه‌ای چندلایه و متناقض درک کرد. این تجربه‌ی بنیادین، بعدها در شعر او به صورت جست‌وجوی بی‌پایان برای «کلمه‌ی راستین» و «زبان پس از تاریکی» ادامه یافت


.محمدرضا گلی احمد گورابی/دکترزهرا روحی‌فر
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/08/08
3


«پل سلان،جستجوی زبان پس از آشویتس ۴ |بخش دوم خانواده و ریشه‌های یهودی »
فصل اول: تولد و زمینه‌های فرهنگی، بخش دوم: خانواده و ریشه‌های یهودی . «پل سلان، شاعر بزرگ قرن بیستم، با زبانی زخمی و شهادت‌محور، ادبیات مدرن را دگرگون کرد. در این یادداشت ، زندگی، آثار، میراث ادبی و جایگاه او در فلسفه و نقد معاصر بررسی می‌شود. یادداشتی برای علاقه‌مندان به شعر مدرن .» .

پل سلان در سال ۱۹۲۰ در شهر چِرنوویتس (Czernowitz) به دنیا آمد؛ شهری که در آن زمان بخشی از رومانی بود و امروز در اوکراین قرار دارد. این شهر در آغاز قرن بیستم یکی از مراکز مهم فرهنگی و زبانی اروپای شرقی به شمار می‌رفت؛ جایی که آلمانی، رومانیایی، اوکراینی، عبری و ییدیش در کنار هم شنیده می‌شدند. خانواده‌ی سلان از یهودیان آلمانی‌زبان این منطقه بودند و همین دوگانگی—یهودی بودن در دل یک فرهنگ چندزبانه و چندقومیتی—از همان ابتدا در سرنوشت و زبان او نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.

پدرش، لئو آنتشیل، مردی مذهبی و پایبند به سنت‌های یهودی بود. او فرزندش را به آموزش عبری و تورات تشویق می‌کرد و باور داشت که تنها با حفظ هویت دینی می‌توان در برابر فشارهای بیرونی ایستاد. در مقابل، مادرش، فریدا، زنی روشنفکر و شیفته‌ی ادبیات آلمانی بود. او از همان کودکی پل را با شعرهای هاینه، گوته و ریلکه آشنا کرد و نخستین جرقه‌های علاقه‌ی او به زبان و شعر را برانگیخت. این دوگانگی میان سنت دینی پدر و فرهنگ ادبی مادر، در تمام زندگی سلان حضوری پررنگ داشت: او همواره میان «زبان ایمان» و «زبان شعر» در رفت‌وآمد بود.

یهودی بودن در اروپای شرقی دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ به معنای زیستن در حاشیه و در معرض تبعیض بود. هرچند چرنویتس شهری چندفرهنگی بود، اما موج‌های یهودستیزی در اروپا به‌تدریج به آنجا نیز رسید. سلان از همان نوجوانی با این واقعیت تلخ روبه‌رو شد که زبان مادری‌اش—آلمانی—همان زبانی است که در تبلیغات نازی‌ها به ابزار نفرت بدل می‌شود. این تجربه‌ی دوگانه، بعدها به یکی از محورهای اصلی شعر او تبدیل شد: زبانی که هم خانه است و هم تبعید، هم ابزار بیان است و هم حامل خشونت.

در سال‌های جنگ جهانی دوم، والدین سلان به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شدند و جان باختند. این فاجعه، نه تنها زخمی شخصی، بلکه زخمی تاریخی بود که در تمام شعر او حضور یافت. او بارها در اشعارش به «شیر سیاه بامداد» یا «سنگی که باید بشکفد» اشاره می‌کند؛ تصاویری که ریشه در تجربه‌ی یهودی بودن و مواجهه با مرگ جمعی دارند.

ریشه‌های یهودی سلان تنها در بُعد مذهبی یا قومی خلاصه نمی‌شوند؛ بلکه در حافظه‌ی فرهنگی او نیز حضور دارند. او در شعرهایش بارها به متون مقدس، به اسطوره‌های عبری و به آیین‌های یهودی اشاره می‌کند، اما این ارجاعات نه به‌صورت مستقیم و آیینی، بلکه در قالبی شکسته و مدرن ظاهر می‌شوند. او از این میراث برای ساختن زبانی تازه بهره گرفت؛ زبانی که بتواند هم شهادت دهد و هم سکوت را بیان کند.

در نهایت، خانواده و ریشه‌های یهودی سلان را می‌توان نقطه‌ی عزیمت شعر او دانست. از مادر، عشق به زبان و شعر آلمانی را به ارث برد؛ از پدر، حس تعلق به سنت یهودی و مسئولیت در برابر تاریخ را. این دو سرچشمه در کنار هم، شعری آفریدند که نه تنها بازتاب زندگی شخصی اوست، بلکه حافظه‌ی جمعی یک قوم و یک قرن است.

محمدرضا گلی احمد گورابی/دکترزهرا روحی‌فر
#محمد_رضا_گلی_احمد_گورابی

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/08/03
7

خیابان‌ها ریه‌های خیس‌اند

که مه روی سنگفرش‌هایشان می‌نشیند

و باران هنوز از پوست شهر تبخیر می‌شود.

پنجره‌ها چشم‌های نیمه‌باز خوابگردان‌اند

که بوی خاک را از کوچه‌ها می‌بلعند

و پرنده‌ای بر بام،

صدایش را جا گذاشته است.

زرجوب زبانش را

در دهان شب فرو برده

چراغ‌ها مثل شاهدان خاموش،

شهادت نمی‌دهند

و رهگذران،

سایه‌های بی‌نامی‌اند

که در امتداد درختان ایستاده‌اند،

پرچم‌های خیس سایه‌های بودن.

سکوت پلی‌ست که دو سویش

به هیچ جا نمی‌رسد

و من در میانه‌ی سبزه میدان،

به باران گوش می‌دهم

چنان‌که کسی به دلالت های بودنش گوش می‌دهد.

شهر لباسی‌ست بر تن تنهایی

و رشت پس از باران،

نامه‌ای‌ست

که هرگز فرستاده نشد

و من،

آخرین کلمه‌ی پاک‌شده‌ی آنم.

#محمد_رضا_گلی_احمد_گورابی

سید محمد حسین شرافت مولا
1404/07/15
16

بسمه تعالی

 
 
در مدح حضرت زینب (ع)

 

 

 

 

 

با شعشعه ی سپید امّید آمد
با راز شَه حسین (ع) جاوید آمد
از صبر شدید خویش , نور گشت زینب (ع)
چون تابش مَه , عارف توحید آمد

 

 

 

 

متخلص به :

بستان

 

 

زهرا روحی فر
1404/07/05
6

زنگ تاریخ

زنگ تاریخ چه پرشور و طنین انداز است
و در آن نام بزرگان جهان می آید
که بساط هنر خویش
چگونه و کجا گستردند
زنگ تاریخ حکایت ز زمانی دارد
که هنرمند در آن با هنر سرشارش
نه که بسیار زر و زیور و‌جامه
که فقط جایگهی بین مِهانی دارد
و  ز خود  بین بزرگان جهان
نیک نشانی دارد
زنگ تاریخ صدای نفس شاعر دلخسته و نیکو سخن است 
که پس از این همه سال
که تهی گشته ز قالب
شادم که میان کلمات شعرش
خوش نشسته، و سر و جان و زبانی دارد
زنگ تاریخ صدای بم تاریخ نگاری است
که گویا قلمش قاتل و جنگ افروز است
لیک با ثبت همه قائده ی جنگ
تو خواهی دانست
که غمش پرسوز است
زنگ تاریخ صدای پَی شاهنشاهي است
که به صد ناز نهد بر سر و جان و دل تاریخ قدم
که گمان می بردیم اژدهایی است
که سوزانده همه بوم و بر خویش
به دم
زنگ تاریخ گهی شیون مظلوم و ستمدیده زنانی است
که با پای برهنه
نفس از عشق بریده
به بغل کودک خوابیده به امید رهایی
به در و دشت گریزان شده اند
زنگ تاریخ همان ژرف نگاهی است
که از چشم وزیری دانا به همه جای وطن جاری گشت
زنگ تاریخ طنابِ دار
حسنک بوده که او را به بلندای زمان می آویخت
زنگ تاریخ همان دشنه ی سرباز مغول
به جگرگاه و دل عطار است
زنگ تاریخ زمانی است که شهنامه شده پادشه نامه ی اعصار و‌زمان
الحکایت که کلاس تاریخ
کوزه آب حکایت هایی است
که همه باید از آن نیک بنوشیم و بنوشانیمش
مهرداد پورانیان
1404/07/01
16

تا دست تو در دست و ز تو کام گرفتم
تشویشَ دلم رفت و من آرام گرفتم

تا موی شِکن در شِکَنت باد به هم ریخت
صد شعر و غزل از رُخَت الهام گرفتم

از چشمه ء عشقی و به من آب حیاتی
هر جرعه‌ات از *ساغرِ زَرفام گرفتم

از آمدنت دل شده منشورِ محبت
اکنون پسرِ مِهرِ زمان نام گرفتم

آیین وفا از من اگر رو به کمال است
نزدت به *تَلَمُّذ شدم احکام گرفتم

اکنون که وفاداریِ تو *وام گرفتم
پیشی ز رقیبان قََدِ صد گام گرفتم

زین خیل تهی دست کنون طعنه و تهمت
گه واضح و گه مبهم از*ایهام گرفتم

او که به *تَضَرُّع بکند حرف دلش فاش
از بغض و حسد؛ گاه به دشنام گرفتم

*زنجیر تَغافل زده‌ام بر سخن غیر
از همهمه بیزارم و سرسام گرفتم

آنها پیِ آبند؛ ولی رو به سرابند
وقتی تو ز من ؛ من ز تو الزام گرفتم

صیادِ دلم گشته‌ای بیزحمت دانه
صیدم که به اصرارِ خودم دام گرفتم

تو کعبهء عشقی به من و قِبلهء این دل
از بهر طوافت به دل *اِحرام گرفتم



         به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                          مهردادپورانیان



☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس👇
*ساغر زرفام : ۱_جام طلا ۲_جامی به رنگ طلا
مورد ۱(جام طلا) در افسانه‌ها و اساطیر جایگاه ویژه‌ای دارد. این جام اغلب به عنوان یک شیء مقدس یا نمادی از قدرت و ثروت در نظر گرفته می‌شود.
در برخی داستان‌ها، جام طلا به عنوان ظرفی برای نوشیدن از آب حیات استفاده می‌شود و به این ترتیب، هر دو موضوع با هم ترکیب می‌شوند.
و
مورد ۲ را میشه بعنوان کنایه از قلبی عاشق( دلی که رنگ عاشقی بخود گرفته)درنظر گرفت
هردو مورد روی شعر جواب میده دارای معنی مرتبط با بقیه اجزای شعر هستند

*وام گرفتن: مال خود کردن(معانی دیگری هم مثل قرض گرفتن داره که به شعر ما مرتبط نیست)

*ایهام: به گمان انداختن، دو به شک کردن کسی

تَضَرُّع(تَ ضَ ر رُع) : زاری کردن

*زنجیر تغافل: در لغت به معنای « نادیده‌گیری» یا «چشم‌پوشی» هست و در اصطلاح، به حالتی گفته میشه که فرد عمداً یا از روی عمد، مسائل یا رفتارهای ناخوشایند یا اشتباه دیگرانو نادیده می‌گیره و وانمود می‌کنه که متوجه آن‌ها

*تَلَمُّذ(تَ لَ م مُ ذ): شاگردی کردن، یادگیری از استاد یا معلم

*الزام گرفتن: قرار دادن شخص تحت یک تعهد یا مسئولیت، ایجاد یک تکلیف یا وظیفه برای کسی.(معانی دیگرم داره که به شعر ما مربوط نیست)

*احرام گرفتن: در اصطلاح فقهی و مناسک حج و عمره، به معنای آغاز اعمال حج و عمره با نیت و پوشیدن لباس احرام و گفتن تلبیه (لبیک) است.
محمد رضا گلی احمدگورابی
غبار
1404/06/28
11


«تحلیل جامع یک رباعی عاشقانه از رحمان کاظمی با سه رویکرد فرمالیستی، ساختارگرایانه و پدیدارشناسانه؛ بررسی موسیقی، تصویرپردازی، تقابل‌ها و تجربه‌ی حسی عشق در شعری کوتاه و چندلایه.»

رحمان کاظمی با بهره‌گیری از ایجاز، تصویرهای بدیع و زبانی ساده اما چندلایه، تجربه‌ای عاشقانه را در چهار مصرع فشرده می‌آفریند؛ تجربه‌ای که هم سرمستی و روشنایی را در خود دارد و هم امنیت و مراقبت را. رباعی چنین است:

من بر لب‌تان شراب خواهم نوشاند

در شبکده، آفتاب خواهم رقصاند

تن‌پوش زمستانی و پاپوش خزان

عریانی‌تان لباس خواهم پوشاند

این ساختار کوتاه، با تکیه بر تضادهای تصویری و حرکت معنایی، فضایی عاشقانه و چندلایه خلق می‌کند.

۱. رویکرد فرمالیستی

فرمالیسم بر خودبسندگی متن، موسیقی، ایجاز و تصویرپردازی تأکید دارد.

الف. ایجاز و ریتم

- سه مصرع اول و چهارم با افعال آینده‌ی «خواهم» ساختاری موازی و ضرب‌آهنگی منظم ایجاد می‌کنند.

- مصرع سوم، بدون فعل، همچون «میان‌پرده‌ی تصویری» عمل می‌کند و مکثی آگاهانه برای تمرکز بر تضادهای فصلی و حسی فراهم می‌آورد.

ب. موسیقی و انسجام

- تکرار پسوند «ـاند» در پایان افعال، موسیقی درونی و پیوستگی ریتمیک را تقویت می‌کند.

- فاصله‌ی ریتمی مصرع سوم، تنوعی ایجاد می‌کند که هم از یکنواختی می‌کاهد و هم تصویر مرکزی را برجسته‌تر می‌سازد.

ج. تصویرپردازی

- «شراب بر لب» → نماد لذت، سرمستی و آغاز شور عاشقانه.

- «آفتاب در شبکده» → تضاد روشنایی و تاریکی، و حرکت نور در بستری بسته.

- «تن‌پوش زمستانی و پاپوش خزان» → نشانه‌ی آسیب‌پذیری، سرمای عاطفی یا گذر زمان.

- «لباس بر عریانی» → تحقق وعده، امنیت و مراقبت عاشقانه.

در این نگاه، شاعر با کمترین واژه‌ها، فضایی غنی و چندبعدی می‌آفریند که هم موسیقایی است و هم تصویری.

۲. رویکرد ساختارگرایانه

ساختارگرایی به روابط درونی متن، شبکه‌ی تقابل‌ها و نظم معنایی مصرع‌ها توجه دارد.

الف. تقابل‌ها

- شراب ↔ لب: لذت و کام‌جویی.

- آفتاب ↔ شبکده: روشنایی در برابر تاریکی.

- زمستان/خزان ↔ لباس: آسیب‌پذیری در برابر حمایت.

- جنبش (رقص) ↔ سکون (شبکده‌ی بسته).

ب. ساختار موازی

- سه مصرع اول و چهارم ساختار نحوی مشابه «X را بر Y خواهم Z» دارند.

- مصرع سوم، با حذف فعل، همچون پل تصویری میان دو کنش، تضادها را پررنگ‌تر می‌کند.

ج. شبکه‌ی معنایی و حرکت درونی

- مرحله‌ی اول: سرمستی و شور (شراب).

- مرحله‌ی دوم: روشنایی و جنبش (آفتاب).

- مرحله‌ی سوم: امنیت و پوشش (لباس).

این سیر، حرکت از هیجان آغازین به آرامش و محافظت را نشان می‌دهد؛ سفری که از لذت حسی به امنیت عاطفی ختم می‌شود.

۳. رویکرد پدیدارشناسانه

پدیدارشناسی بر تجربه‌ی زیسته و ادراک حسی خواننده تمرکز دارد.

الف. تجربه‌ی عاشقانه

«من» در شعر، فاعلی فعال و وعده‌دهنده است که برای معشوق، سه لایه‌ی تجربه فراهم می‌کند: سرمستی، روشنایی و امنیت.

ب. تجربه‌ی حسی

- چشایی/بویایی: شراب بر لب.

- بینایی/حرکتی: آفتاب در شبکده، رقص نور.

- لامسه/حفاظت: لباس بر عریانی.

ج. زمان و آینده‌نگری

- افعال آینده («خواهم») شعر را در افق وعده و انتظار قرار می‌دهند، و حس پیش‌بینی و امید را تقویت می‌کنند.

جمع‌بندی

- فرمالیستی: انسجام موسیقایی، ایجاز و تصویرپردازی، متن را خودبسنده و زیبا کرده است.

- ساختارگرایانه: تقابل‌ها و ساختار موازی، حرکت معنایی از شور به امنیت را سامان می‌دهند.

- پدیدارشناسانه: شعر تجربه‌ای حسی و زیسته از عشق، وعده و تحول عاطفی را به خواننده منتقل می‌کند.

رحمان کاظمی با زبانی ساده اما چندلایه، توانسته است در فضایی کوتاه، سفری عاطفی و حسی را از سرمستی آغازین تا آرامش پایدار ترسیم کند؛ سفری که هم در سطح فرم و هم در سطح معنا، ظرفیت تحلیل‌های متنوع را داراست.


تحلیل ساختاری و روایی نامه‌های شاهنامه فردوسی؛ از بلاغت آیینی تا پیشبرد حماسه ملی
این مقاله با بررسی ۱۸۶ نامه منظوم در شاهنامه فردوسی، ساختار ثابت، محتوای روایی و آیین نامه‌نگاری در ادبیات حماسی ایران را تحلیل می‌کند. نامه‌ها در شاهنامه نه‌تنها ابزار ارتباطی، بلکه عناصر کلیدی در شخصیت‌پردازی، تعلیق داستانی و انتقال جهان‌بینی ایرانی–اسلامی هستند. با تحلیل نمونه‌هایی چون نامهٔ ضحاک، زال، سام و سیاوش، مقاله نشان می‌دهد که چگونه این نامه‌ها روایت حماسه ملی را شکل می‌دهند و نظم اخلاقی اثر را بازتاب می‌کنند.زهرا روحی فر، محمدرضا گلی احمدگورابی

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر

شاهنامه استانبول یا لاهیجان ، زهرا روحی فر
بررسی ساختاری، محتوایی و آیینی نامه‌های شاهنامه فردوسی

چکیده:

این پژوهش به بررسی جامع نامه‌های منظوم در شاهنامه حکیم فردوسی می‌پردازد. با استناد به بررسی‌های انجام‌شده از ۱۸۶ نامه در هشت جلد شاهنامه؛ این مقاله به تحلیل ساختار ثابت، محتوای روایی و کارکرد آیینی این نامه‌ها می‌پردازد. یافته‌ها نشان می‌دهد که نامه‌ها در شاهنامه تنها یک ابزار ارتباطی نیستند، بلکه پیش‌برندهٔ پیرنگ، آشکارکنندهٔ اندیشه و منش شخصیت‌ها و نیز بازتابندهٔ جهان‌بینی حاکم بر اثر هستند. ساختار ثابت نامه‌ها با «ستایش پروردگار» آغاز و با «خواهش از گیرنده» به پایان می‌رسد؛ الگویی که نقض آن (همچون نامهٔ افراسیاب) نشانهٔ ذات پلید فرستنده است. این مقاله با تحلیل نمونه‌های شاخصی چون نامهٔ ضحاک، نامه‌های زال و سام، و نامه‌های مرتبط با ماجرای سیاوش، نقش محوری این نامه‌ها را در پیشبرد حماسهٔ ملی ایران واکاوی می‌کند.

کلمات کلیدی: شاهنامه فردوسی، نامه‌های شاهنامه، سبک‌شناسی، روایت‌شناسی، آیین نامه‌نگاری، ادبیات حماسی.

مقدمه

شاهنامه فردوسی، به عنوان حماسه‌ای ملی، تنها مجموعه ای از نبردها و پهلوانی‌ها نیست، بلکه جامعه‌ای پیچیده با دیپلماسی، ارتباطات و آیین‌های خاص خود را به تصویر می‌کشد. یکی از اجزای کلیدی این ساختار، نامه‌ها هستند که به عنوان سندی ادبی–تاریخی، نقش بسزایی در پیشبرد ماجرای داستان ها، توسعهٔ شخصیت‌پردازی و انتقال ارزش‌های فرهنگی و دینی ایفا می‌کنند. این مقاله با هدف تحلیل سیستماتیک این نامه‌ها، به بررسی ساختار، محتوا و کارکرد آن‌ها می‌پردازد. پرسش اصلی این است که الگوی ثابت نامه‌نگاری در شاهنامه چیست و این الگو چگونه در خدمت اهداف روایی و ایدئولوژیک اثر قرار گرفته است؟

روش تحقیق

این پژوهش به روش توصیفی–تحلیلی و با رویکرد متن‌محور انجام شده است. جامعهٔ آماری تحقیق، کلیهٔ نامه‌های موجود در هشت جلد شاهنامه فردوسی است. داده‌ها به روش کتابخانه‌ای و با ابزار فیش‌برداری از متن اصلی گردآوری شده‌اند. روش تحلیل مبتنی بر «سبک‌شناسی» و «روایت‌شناسی» است که به ترتیب به بررسی ساختار زبانی و کارکرد روایی نامه‌ها می‌پردازد.

یافته‌ها و بحث

۱. آمار و توزیع نامه‌ها

بر اساس پژوهش‌های موجود، توزیع نامه‌ها در جلدهای شاهنامه به این شرح است:

- جلد اول: ۹ نامه

- جلد دوم: ۴ نامه

- جلد سوم: ۱۰ نامه (هفت نامه مربوط به سیاوش)

- جلد چهارم: ۱۲ نامه

- جلد پنجم: ۰ نامه

- جلد ششم: ۱۶ نامه

- جلد هفتم: ۴۱ نامه

- جلد هشتم: ۸۶ نامه

این آمار نشان‌دهندهٔ افزایش چشمگیر نامه‌ها در جلدهای پایانی (دوران تاریخی و پادشاهی خسروپرویز) است که نشان از پیچیدگی دیپلماتیک روابط در این بخش‌ها دارد.

۲. ساختار ثابت و آیین نامه‌نگاری

همان‌گونه که در متن اشاره شد، ساختار نامه‌ها از یک الگوی ثابت تبعیت می‌کند:

- آغاز: با «نام خدا» (آفریننده، خداوند خورشید و ماه، کیوان و هور).

- میانه: ستایش گیرنده‌نامه و بیان مفصل موضوع.

- پایان: درخواست یا فرمانی از گیرنده.

این آیین، نشان‌دهندهٔ جهان‌بینی اسلامی–ایرانی حاکم بر شاهنامه است که در آن مشروعیت سیاسی و اخلاقی با توکل به خداوند آغاز می‌شود. نقض این الگو، همچون نامهٔ افراسیاب به پشنگ که فاقد نام خداوند است، به عمد برای نشان دادن شرارت و «منحوس» بودن فرستنده به کار رفته است.

۳. کارکردهای روایی

نامه‌ها در شاهنامه چندین کارکرد اساسی دارند:

- پیشبرد قصه: مانند نامهٔ ضحاک که جرقه‌ای برای قیام کاوه می‌شود.

- افشای شخصیت: نامهٔ تند زال به سام، تمامی رنج‌های گذشته و عزم راسخ او را برای ازدواج با رودابه نشان می‌دهد.

- ایجاد تعلیق: نامه‌های دیپلماتیک بین پشنگ و کیقباد، مقدمه‌ای برای ماجرای آرش کمانگیر است.

- خلق صحنه‌های دراماتیک: پاره کردن نامهٔ ضحاک توسط کاوه، یکی از نمادین‌ترین صحنه‌های شاهنامه است.

۴. تحلیل نمونه‌های شاخص

- نامهٔ ضحاک: نماد پروپاگاندا و زورگویی است. فردوسی با اشاره به متن آن بدون نقل مستقیم، به هوشمندی، فضا را برای تخیل خواننده باز می‌گذارد.

- نامه‌های زال و سام: نشان‌دهندهٔ کشمکش نسل‌ها، احترام به پدر و در عین حال، استقلال نظر پهلوان است. این نامه‌ها سندی از بلاغت و فن خطابه در فرهنگ ایرانی محسوب می شوند.

- نامه‌های سیاوش: قلب تراژدی سیاوش را تشکیل می‌دهند. نامهٔ آخر او به افراسیاب که برای نزد او نرفتن، بهانه‌ای می‌آورد، نمونه‌ای از آیکونی یا تراژیک است؛ چرا که همین نامه بهانه‌ای به دست گرسیوز می‌دهد تا فتنه‌ای جدید بیافریند و به کشته شدن سیاوش بینجامد.

نتیجه‌گیری

نامه‌ها در شاهنامه، عناصری زینتی یا حاشیه‌ای نیستند؛ آن‌ها شریان‌های ارتباطی روایت حماسی هستند که ارزش‌های بنیادین، آیین‌های اجتماعی و بحران‌های سیاسی را انتقال می‌دهند. ساختار آیین‌مند نامه ها بازتاب‌ نظم اخلاقی حاکم بر جهان شاهنامه است، به طوری که حتی حذف عمدی بخشی از این ساختار (مانند نامهٔ افراسیاب) دارای معنای نمادین عمیقی است. مطالعهٔ این نامه‌ها نه تنها درک ما را از روایت شاهنامه عمق می‌بخشد، بلکه بینش ارزشمندی دربارهٔ دیپلماسی، ادب و نامه‌نگاری در فرهنگ ایران باستان ارائه می‌دهد.

منابع

- فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۹۹). شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.

- سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خوار

_صحرایی، قاسم: حسنی جلبلیان، محمدرضا| پیران پور، آمبر رضا؛ متن پژوهی ادبی، زمستان ۱۳۹۰

- حسینی (فردوس)، سیدحسن. (۱۳۹۵). نامه‌های شاهنامه و تاثیر آن بر نامه‌های تاریخی ایران. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.

- اسلامی ندوشن، محمدعلی. (۱۳۷۶). زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه. تهران: شرکت سهامی انتشار

شاهنامه فردوسی
۱
۰
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
18


شعری موج‌حسی درباره‌ی ایستادگی زن در برابر سختی‌ها؛ نمادی از پایداری.

زن

در برابر صخره

ایستاد

باد

نامش را

فریاد زد

و باران

بر شانه‌اش

بارید

صخره

تکان نخورد

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/22
8



شعری سپید موج‌حسی درباره‌ی مواجهه با خودِ ناآشنا؛ تجربه‌ی درونی از بیگانگی،

در آینه

کسی بود

که من نبودم

چشم‌ها

آشنا نبودند

و لب‌ها

حرف مرا

نمی‌زدند

من

از خودم

عبور کردم

مهرداد پورانیان
1404/06/21
13

💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🍃🌷🌼🍀
🍃🌺🍂                             
🌾☘                                             
🌷
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو

به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
         #مهردادپورانیان
        
🌷
🌾☘           
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃🌹🌿🌼🌷🍀
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/20
4


شعر سپید«بادبادک قرمز»

بادبادک قرمز

از دستم

به آسمان گریخت

ابرها

راهش را

به سمت خورشید باز کردند

زمین

دست‌های مرا

خالی گذاشت

محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/18
27


درختی در من

ریشه‌هایش را به سمت آسمان فرستاده

و برگ‌هایش را در خاک دفن کرده است.

پرنده‌ای که از دهانم پر می‌کشد

برمی‌گردد و در قفسِ استخوان‌هایم تخم می‌گذارد.

من،

در کوچه‌ای که نامش را فراموش کرده‌ام،

با سایه‌ام معامله می‌کنم:

یک مشت ستاره

در برابر بوسه‌ای که هرگز اتفاق نیفتاد.

آب،

از پله‌های معکوس بالا می‌رود

و ماه،

در جیب پیرمردی که خوابِ کودکی‌اش را می‌بیند،

گرد می‌شود.

اینجا،

هیچ‌کس نمی‌داند

که مرگ،

فقط تغییر زاویه‌ی دید است

وقتی که چشم‌هایت

را به سمت درون می‌چرخانی.

«تک‌همسُرا»

«ماه را در جیب پیرمردی دیدم که خواب کودکی‌اش را می‌دید.»

تعریف«تک‌همسُرا»

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد»
محمد رضا گلی احمدگورابی
1404/06/14
17

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»
شعر سپید «هندسه‌ی احساس» تجربه‌ای شاعرانه از خطوط موازی اندوه و شادی را روایت می‌کند. این شعر با تصویرسازی ذهنی، زبان نو و ساختار شکسته، مخاطب را به سفری درونی و چندلایه می‌برد.ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی

شعر سپید «هندسه‌ی احساس»ازمحمدرضا گلی احمدگورابی
«هندسه احساس»

دو خط موازی

از چشم‌های تو آغاز شدند

یکی به سمت گریه،

یکی به سمت خنده‌ای که هرگز نرسید.

در ایستگاه بی‌نامی

قطارها

با واژه‌های بی‌صدا

از کنار هم عبور کردند

بی‌آن‌که به هم برسند.

من

در فاصله‌ی میان دو خط

به دنبال نقطه‌ای گم‌شده

در هندسه‌ی احساس

نقاشی می‌کردم:

یک لبخند ترک‌خورده

بر دیوار اندوه

با رنگ

خاطره‌ی کودکی

در خیابان

با سیبی گاز زده در دستانش ،

تک‌همسُرا :

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.

تعریف«تک‌همسُرا» :

یک قطعه‌ ی کوتاه، مستقل، اما هم‌نوا با یک شعر یا اثر اصلی.

مثل یک بند، یک تصویر، یا یک جمله‌ی شاعرانه که با شعر اصلی هم‌حس است، ولی خودش هم می‌تواند به‌تنهایی بدرخشد.

کودک خم شد نه برای سیب برای بازگشت به لحظه‌ای

که هنوز اتفاق نیفتاده بود.

تحلیلی جامع از نقش زنان در شاهنامه فردوسی با رویکرد زبان‌شناسی و معناشناسی؛ بررسی شخصیت‌هایی چون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه و مقایسه تطبیقی با ایلیاد و ماهابهاراتا برای درک جایگاه فرهنگی و اجتماعی زنان در ادبیات حماسی. اززهرا روحی‌ فر

شاهنامه، شاهکار بی‌بدیل ادب فارسی، نه تنها گنجینه‌ای از داستان‌های حماسی و پهلوانی است، بلکه تصویری جامع از فرهنگ، اجتماع و انسانیت ایران کهن را به نمایش می‌گذارد. در میان این منظومه‌ی سترگ، شخصیت‌های زن جایگاهی ویژه دارند که اغلب فراتر از نقش‌های کلیشه‌ای زمانه‌ی خود عمل می‌کنند. آنان با زبان و کنش‌های خود، نه تنها در روایت داستانی بلکه در شکل‌دهی هویت فرهنگی و اجتماعی شاهنامه نقشی بی‌بدیل ایفا می‌کنند.

در این یادداشت، تلاش می‌کنیم پرده از لایه‌های عمیق‌تر این متون برداریم و نقش و اهمیت شخصیت‌های زن در شاهنامه را بازخوانی کنیم. تحلیل زبانی و معنایی گفتار و رفتار آنان، نه تنها ما را به درکی عمیق‌تر از قدرت و تاثیرگذاری زنان در این اثر می‌رساند، بلکه امکان می‌دهد تا بازتاب‌های فرهنگی و اجتماعی آن دوران را نیز بررسی نماییم.

این یادداشت به بررسی دقیق و جامع نقش‌ها، گفتارها و کنش‌های شخصیت‌های برجسته‌ی زن در شاهنامه، همچون تهمینه، گردآفرید، رودابه و سودابه می‌پردازد. همچنین، جایگاه اجتماعی و فرهنگی این شخصیت‌ها در مقایسه با دیگر متون حماسی مانند ایلیاد و ماهابهاراتا بررسی خواهد شد تا درکی تطبیقی از نقش زنان در حماسه‌های جهانی ارائه گردد.

فصل اول: مقدمه‌ای بر زبان‌شناسی و معناشناسی در ادبیات حماسی

بخش ۱: تعریف زبان‌شناسی و معناشناسی و اهمیت آن‌ها در تحلیل ادبیات

زبان‌شناسی، به‌عنوان علمی میان‌رشته‌ای، به مطالعه ساختار، عملکرد، و کاربرد زبان در ارتباطات انسانی می‌پردازد. این شاخه از علوم انسانی نه تنها ساختارهای دستوری و واژگانی را بررسی می‌کند، بلکه به تحلیل شیوه‌های تولید معنا در بافت‌های اجتماعی، فرهنگی، و تاریخی نیز می‌پردازد. به‌طور مشخص، زبان‌شناسی به ما این امکان را می‌دهد که زبان را به‌عنوان یک سامانه پویا و چندوجهی مشاهده کنیم که در تعامل با عوامل متعددی نظیر قدرت، جنسیت، و هویت شکل می‌گیرد.

در کنار آن، معناشناسی به‌عنوان زیرشاخه‌ای از زبان‌شناسی، به مطالعه معانی و روابط میان واژه‌ها، جملات، و متون می‌پردازد. این حوزه با تمرکز بر تحلیل معانی ظاهری و ضمنی، استعاره‌ها، نمادها، و ارتباطات معنایی، امکان درکی عمیق‌تر از پیچیدگی‌های معنایی متن را فراهم می‌کند. معناشناسی در تحلیل متون ادبی، ابزار مهمی برای درک لایه‌های مختلف معنا و بازشناسی پیام‌های مستتر در پس زبان نویسندگان و شاعران است.

در زمینه ادبیات، به‌ویژه متون حماسی، زبان‌شناسی و معناشناسی از جایگاه منحصربه‌فردی برخوردارند. ادبیات حماسی، همانند شاهنامه فردوسی، نه تنها گنجینه‌ای از روایت‌های تاریخی و پهلوانی است، بلکه آینه‌ای است که ارزش‌ها، باورها، و تعاملات فرهنگی جامعه‌ی آن دوران را منعکس می‌کند. زبان در این آثار، فراتر از وسیله‌ای برای روایت داستان، ابزاری برای انتقال قدرت، احساسات، و هویت فرهنگی است.

در این یادداشت ها، اهمیت زبان‌شناسی و معناشناسی در تحلیل متون حماسی مورد توجه قرار گرفته است. با استفاده از این ابزارها، می‌توان لایه‌های پنهان زبان و معانی موجود در شخصیت‌ها، گفتارها و کنش‌های آنان را کشف کرد. این روش نه تنها به درک عمیق‌تری از متن منجر می‌شود، بلکه نقش زبان در شکل‌دهی روایت‌ها، تبیین ارزش‌ها، و ارائه تصویری پیچیده‌تر از شخصیت‌های ادبی را آشکار می‌سازد.

این بخش، با رویکردی جامع و علمی، پایه‌های نظری و روش‌شناختی لازم برای تحلیل دقیق متون ادبی حماسی را فراهم و چارچوبی برای بخش های بعدی در این حوزه ارائه می‌دهد.

مهرداد پورانیان
1404/06/11
9

ای قلبِ پر ز مهرت    پرده نشین اسرار
با  من  بگو  دمی از   آوار سخت تکرار

وقتی خلافِ *عارض  گوید *جریدهء *دور
گویی که نقضِ عقل است اندیشه یا که پندار 

زین چرخِ دورِ دَوّار   احوالمان اَسَفبار
راحت ز ما گرفتند  این ظالمانِ جَبّار

وقتی  فغانِ  آتش   دیدم ز سوز هر دل
بر عدل و داد این شد : بدرود ایها الیار

مرگ شعورِ  شعرم   خواهد بسی به اصرار
آنی که حرف حق را   هرگز نشد خریدار

وقتی که تیغ *غَدّار   گردد کلام هر یار
نجوای آهوان هم   باشد چو جیغ کفتار

گردد سرودِ هستی  موسیقی از غم و درد
وقتی *زَغَن بگیرد   بلبل به چنگ و منقار

وقتی که عاشقی شد   کردارِ هر *وِلِنگار
دنیای  عاشقان  هم   گردید چون لجنزار

دانم  زلالِ قلبت    گردیده بس مُکَدَّر
پس همچو  من گذر کن   از  این  دیار  آزار

چون *طائران تَلبیس  آیند باغ و بُستان
باید که مرغِ حق گو   هجرت کند از اجبار


       به قلمِ🖋: پورِ مهر👇
                       مهردادپورانیان

☑️توضیحات لازم و معانی کلماتِ نامأنوس:
*عارِض: جریان،ماجرا
*جریده: روزنامه،دفتر
*دور: دوره،روزگار،دنیا
*ولنگار:بی بندوبار،لاابالی
*غَدّار:خائن و ستمکار( معنی مدنظر در این شعر وگرنه معانی متعدد دارد)
*زغن:  زاغ گوشت دزد که شکار چی موش و پرندگان کوچک هست و یا نوعی پرنده شکاری که از باز کوچکتر هست(قوش)
*طائر تَلبیس:پرندهء نیرنگ
زهرا روحی فر
1404/06/07
17

بادها در راه تو فرشی طلا گسترده اند
پادشاهان در ره وصلت کنیز و برده اند
عارفان را می شناسی با همه قرب و فنا
سالکانی پاکباز و بی حجاب و پرده اند
شب که می آید هزاران مبتلا با شوق و شور
با تضرع از فراقت عاشق و افسرده اند
دشت ها در آرزوی دیدن رخسار تو
کوه ها بار فراقت را به دوران برده اند
چشمه ها در راه تو آیینه گردان می شوند
بوته های گل درون باغ ها پژمرده اند
بی تو دنیا محشر است و آسمان دریای خون
عاشقان راستین را سوی مسلخ برده اند
باز هم پا را بنه با عشوه بر رخسار ما
گرچه خفاشان دل خورشید را آزرده اند

"زهرا روحی‌فر "