برادر گرامیم علی اکبرخان شیرازی . پیام شما را گرفتم. و بسیار مسرور شدم
راستش فکر می کنم. یه ده سالی می شود که هیچ شعری نگفته ام ، حتی یک خط.
به همین دلیل فکر کردم فعلا این نامه را برای شما و یاران گرامی تان ارسال کنم . قطعا باعث افتخار من است. این دعوت . و شادمانم از لطف و مرحمت شما.
در دهه گذشته خیلی سرم شلوغ بوده و هنوز هم هست ، روی کارهای تحقیقاتی ام متمرکز هستم ، و تقریبا انگیزه سرودن کم کم از سرم رفته است.
حسب الامر به دعوتت لبیک گفتم . به یک شرط . و آن این است . که فشاررویم بگذارید . انگیزه از بین رفته باز گردد. نه فقط شما بلکه همه دوستان حاضر در این محفل. شعری برای من ارسال کنند که منظوم پاسخ دهم بداهه. شاید این چشمه کور شده به جوش و خروش بیافتد .
هذا منبر هاذا مسجد. و ضمنا من را از احوالات دوستان قدیمی به خصوص جناب استاد عباس حاکی و سایر دوستان مشترک قدیمی مطلع سازید . منتظر چند خط شعری از همه دوستان اهل فن بخوانم.
سپاس بی کران . برادرت
صلاح الدین احمد لواسانی