از واژه های گمشده لبریزم شعرم گرفته رنگ پریشانی در یاد بود خاطره ای ویران سر می دهم سرود پشیمانی امشب شبیه خانه ی متروکی در یادی از گذشته گرفتارم چون سایه های مزرعه ی خورشید ظلمت به دشت ثانیه می کارم در من ستاره و عطر یأس مفهوم یک شب غوغایی است تصویری از تو بدون من تفسیر این شب رویایی است چون قاصدک اسیر دروغی محض از بند بند خاطره بگسسته در تنگنای این شب شوم آغاز خسته ، شکسته و دلبسته می بینم از دریچه ی خاموشی فانوس های روشنی شب را می جویمت همیشه ترین تنها! می سوزمت به شبی تب را هذیان نوشت دفتر تقدیرم: تبدار آن دل تبدارم ! سرد است کوچه در این ساعت مستم همیشه؟ نه! هوشیارم نبض سکون شکسته به فریادم آتش گرفته دفتر تقدیرم گوشم پر است { بس کنید} امیدی نیست ! تقدیر من شده زنجیرم تنهایی ام رسیده به اوج مرگ تنها شدم ، خدا! تو کجایی پس؟ نقطه بزار آخر سطر من پایان بده به قصه ی این بی کس....