بیا، ای ماه حوران ، حال ما بین !
دل ویرانه ی حیران ما بین !
رمیده گله ؛؛ چوپان مانده در خویش !
پناه از آدمی ؛؛ گه گرگ و گه میش !!
گدایی ، رفته در کوی گدایی !!
ده آدم ، ندارد کدخدایی !
به نام عشق، آن سان ، دل ، دریدند
که چون بیگانه ، دل ازهم بریدند!
نشاندی گر گلی، از بوسه برخاک
ببردش سیل حرمان ، هستی و تاک !
شنیدم بس ز شیرین، درد فرهاد !
بنای شوقم ، از بن ، رفته برباد !
شگفتا !! چرخ تو ، خواند ترانه!
زهی!! زین گریه های بی بهانه !
کسی از آسمان، حال تو پرسید؟!!
لبی ، روی پری ماه تو بوسید ؟!
شنیده کس سلام از ژرف باران ؟!
خوش آوای تو در باد بهاران ؟!
دلی دیده ، تو در ، ژرفای مهتاب؟!
نگاهی خوانده نقشت از ته آب ؟!
خیالت ، خیره کرده چشم عالم
امان ، از این ، خیال پست آدم !