تولد تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود
هوا سرد بود و دلم گرم
خانه ام بی نور بود و بسترم نرم
وقتی که آمدی هیچ قابله ای را یارای بدنیا آمدنت نبود
تولد تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود
موسیقی حرام بود و خماری عادت
رقص و ورزش و پای کوبی شهوت
وقتی که آمدی هیچ مادری را یارای شیر دادن نبود
تولد تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود
کوه، کوه بود و همچنان محکم و با اراده
و خرمن گیسوانم در برابر باد شامگاه، لرزان و افتاده
وقتی که آمدی هیچ گلی زیبایی،هدیه شدن را نداشت
تولد، تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود
بستر چمن، همه جا پهن و من از آن نعمت بی نصیب
عطر رازقی همه جا پر و قلب من پر مهیب
وقتی که آمدی صدای رودخانه چون سیل پر التهاب بود
تولد تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود بود
آمدنت پر از زیر و بم اصوات بود
فغان که دلت اسیر شهوات بود
وقتی که آمدی ریشه ی تمنای وصالم خشکید
تولد تو در بخت من طلوع شعر دوباره بود
—
پی نوشت :
کوه بی اراده نیست
اراده راسخ در ایستادن دارد