ایران من، آن چناری،
که باهرآهنگ تبر، تناورترست!
ایران من، آن جنگلی،
که از تندبادی آشوبناک، تواناتر ست!
ایران من، آن سروهای بی سامان،
که از آهنگ تبارش، سالارتر ست!
آن لاله زاری که زیر خاکروبه های
بیدادگر خاموشان، فریادتر است!
آن ویرانه خاکی، که بر روی
تله های خاکستر ، آبادتر است!
احساس آسمانی، که از دیوار
و تباهی و بیداد، بیدارتر است!
سینه هایی راهوار و راهگشا؛ زیر
رگبار خونبار زمانه های مایوس!
شگفتا که در پشت شبی دراز،
به درازای پنج هزار سال؛
هنوز در کوچه هایش، این ترانه خوانده می شود:
ایران زادگاه ما نیست،
هویت ماست بر روی زمین !