ما همه با هم لجاجت می کنیم
بی جهت ناحق سماجت می کنیم
راه و چاه عشق را گم کرده ایم
جو فروشی جای گندم کرده ایم
گونۀ گل شد کبود از دست ما
باز ، بلبل را ربود از دست ما
گرگ را گاهی نوازش میکنیم
با شغالان طرح سازش می کنیم
پیش پای گرگ آهو می کشیم
رد پای سود را بو می کشیم
دست بر دامان رندان می شویم
لکه بر دامان انسان می شویم
جا به جا ما حرف بیجا می زنیم
دیو را جای پری جا می زنیم
دشمن خود را ستایش می کنیم
دوستان را ، آزمایش می کنیم
یار فرهادیم و شیرین میزنیم
تیغ دین بر قلب آیین میزنیم
ما به شیطان شرطمان را باختیم
در درون خود چه بتها ساختیم
واله و شیدا و مفتون خودیم
خود شدیم لیلی و ، مجنون خودیم
کیش شخصیت تمام دین ماست
خود ستایی مذهب و آیین ماست
ما به خود حتی حسادت می کنیم
توتم خود را عبادت می کنیم
از خدا دم ، ساز خود را می زنیم
پنبۀ انباز خود را می زنیم
خانه دل را مکدر کرده ایم
ترک راه و خُلق حیدر کرده ایم
صفحه شطرنج ما بی مهره است
آسمان ذهن ما بی زهره است
ما همینیم و همین آداب ماست
این مسیر کسب نان و آب ماست