من به روح در این قلب بی شعور ایمان دارم
من به هم خوابگی احساس و چشم هایم ایمان دارم *
و من این اشک های نا مشروع را روی گونه هایم دوست دارم .
چه جوابی دارم در دهان بگذارم
و بگویم بر دل؟
من از سکوت این شب های مبهوت در مقابل این قلب مفلوک به تنگ امده ام.
من نمیدانم چیست راز گل سرخ سهراب هنوز
من فقط می دانم که نمی دانم اخر این قصه سبز است؟ کبود؟
من فقط میدانم که اگر رازی است در میان گل سرخ
ان هم از اتش قلب باغبان باغچه است.
نیمه شب مادرم امد و در جدال من با دل
خواب را از چشمم چید
و او هرگز ندانست حرف هایم در خواب
از دل پری است ولی هذیان نیست
اعتراض دلم است به سکوتم در روز
و من و باز هم خوابگی چشم و احساس...
*این قسمت با الهام از فروغ فرخ زاد