bg
خداوندا مرا دیگر نمی خواهی!
شاعر :‌ koorosh behzad
تاریخ انتشار :‌ 1400/05/23
تعداد نمایش :‌ 106

 

تو را ای بامداد؛

 بالا بزن دستی !

دخالت کن،

ببخشاید مرا،

 خنیاگر هستی !

غلط کردم، اگر آن شب ندیدم

روی ماهت،

 پای آن  مهتاب !

غلط کردم، اگرپای علفها را، نبوییدم، نبوسیدم !

اگر این آسمان را، ساده می دیدم !

اگر پرواز را پروانه می دیدم !

اگر احساس دریا بودی و

 من آب می دیدم !

 

بگو  شرمنده از هراشتباهم

 تاکه برتابد !

تمنایی ! که تاب آرد؛

 شوم آنی، که او خواهد !

خدا داند،

 که بیزارم ز، دنیایی

 که می خواهد سلامی؛

یا دهی، دستی به انسانی !

خدا داند،

 نمی خواهم دگر یاری،

که یاد از ما کند شبهای تنهایی !

 

بگو در، دار آدم،

آشنایی نیست؛

دل درمانده را،

 حاشا، دوایی نیست !

بگو بشکن

 سکوت رازدارت را !

هویدا کن  به این درمانده،

 دادت را !

بمیرد ناسپاست، باورت دارم !

تو را من، بی نهایت دوست می دارم !

بگو پر،

تا که پر گیرم ، ز پروازت !

بگو دل،

تاکه گردم پای دلدارت !

ولی باورکن

این تقدیر را دیگر نمی خواهم !

دگر  تحقیر و تنهایی آدم  را نمی تابم !

 

تو دانی که، چه تنهایم؛

 خدایا،  برنمی تابی !

نمی دانم چه می گویم؟!

مرا دیگر نمی خواهی !

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران