نصیحت کن به گوش ای جان عیار
" سگ عاشق به از شیران هوشیار"
رفیقان، در زمان سختی و درد
چنان چرخند، دورت همچو کفتار
گمان داری که این یاران، رفیقند؟!!!
نه ای جانا، همه دونند و اغیار
دهان بربند تا آسوده گردی
مگوبا ناکسان هر راز و اسرار
محبت بر دل این نارفیقان
چون ان آب است، در دشت نمکزار
صداقت با چونین مردم،نشاید
که اینان بی وفایند و ریاکار
توکز سردی ِ نامردان چشیدی
همان بهتر بمانی، یار، بی یار
خوشا آن آن صوفی ِ بربط زنِ مست
که میچرخد به دورش همچو پرگار
همان صوفی که از زشتی بری بود
ریاضت میکشد در گوشه ی غار
مرا می گفت دوش آن یار عیار
سگ عاشق به از شیران هشیار
مولانا