هرگاه غصه خوردم ، دردم زیادتر شد
هربرگ این نوشته ، چون برگه های تر شد
عمری فریب دنیا، روزی فریب عشقم
در راه بی ترنم، دادم هوارتر شد
موجی بلند و زیبا، از نای قلبم آمد
خونی چنین رنگین از درد دردتر شد
هرگز مرو به راهی، کس منتظر نباشد
آن راه برای دلها، بی آرزو بسر شد
با هرکسی نَشینی، ای دیدگان عاشق
با هرکسی نشستن، دردت فراختر شد
خلق خدا که بینی، هر کس به راهی عازم
برگرد پیش حقت ، آن راه ، راهتر شد
بنگر به راه و چاهت ، بر سرزمین آهت
هرگز جدا نگردی ، گر غربتت بسر شد
شاهی اگر، که هستی؟ یا محتسب یا مستی؟
در این فغان و زاری، ساقی دست بسر شد!
رو در ره خودت باز، اعجاز بی سرانجام
در میکده نبینی، آنجا که شاه خر شد!
مستیم و بی تکلف! در دایره اسیریم
لختی تاملی کن، شاید که پرثمر شد!
لبریز از محبت ، پرواز در کرانیم
این طوطی سخنگو، آدم نگو بشر شد!
شاهد بگیر بر حرف، برگیر شکوه ات را
در سرزمین خوبان ، که شکوه پی اثر شد
رنج مرا نبینی ، درد مرا چه بینی؟
این شام بی ترانه ، آخر چه بی سحر شد
دنیا بلند و فانیست ، دروازه ای نهانیست
عاشق شَوی و معشوق ، این عشق بی ضرر شد
باری تو دل سپاری ، بر هرچه در کفت هست
این نیست رسم و آیین ، در عاشقی شرر شد