bg
این چنین
شاعر :‌ حامد برزگر
تاریخ انتشار :‌ 1392/09/14
تعداد نمایش :‌ 327

چندی ست که رمق نمانده بر تن و ما هی
دعا را می خوریم
تحریم را می شویم
فتنه را می کنیم
جرائت را می دهیم
زبانت را فشنگ کن بکش ماشه را به سر
بسُر ز شرم
و نپرس چرا
می شویم ، می دهیم
می خوریم ، می دهیم
این چنین
ببین و بگو
دگر کسی چرا به ما ندایی نمی دهد
چرا ندا هم دگر به ما ...
ببین و بگو
می شناسمت تو را
حتی شعر هایت را از برم
می بوسمت محکم و
با خودم می برم
می کشم تو را
چون نقاشی
و می شوم روان به روی روان تو

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
میثم دانایی
0
0

درود برشما برادر خوبم زیبا سرودی

user image
مریم اکبری
0
0

شعرتون زبان خاصی داره که معمولن این زبان در شعر نمیگنجه اما درباره ی برخی موضوع ها هم غیر از این زبان با زبان دیگه ای نمیشه حرف زد. جالب بود.

user image
اکبر شیرازی
0
0

حامدخان سلام

آقا خوشحال میشیم کتابتون رو داشته باشیم

اگه هم موافق باشید در غزلسرا بگذارید ویژه ی اعضا

باتشکر