هنوز منتظرم تا دوباره دربزنی
به این شکسته دلِ نا امید سربزنی
دوباره معترضِ پندهای من باشی
کلافه برسرِ افکارِمن تشر بزنی
هنوز منتظرم ای نگارِمن به لبی
به روی بوم لبم نقشِ تازه تربزنی
کمان سبزوسپیدی درآسمان قضا
به رد پای به جا مانده ازقدربزنی
برای بسطِ دلم سازهای شورانگیز
بنام عاشقی ام گوشه ای دگربزنی
بریده ازهمه جا درکنارِ من باشی
پرازنشاط و رجا پای برقمربزنی
هنوزمنتظرم تا رها ز قید و قرار
قدم به وادی احساس تا شرر بزنی
تمام آب هدررفته را به جوی آری
زبان مهارکنی حرف از نظربزنی
ضمادِ ساخته ازاشتیاق ومهرت را
به پاره پارۀ خونینِ این جگر بزنی
بکامِ تلخ من این اتفاق شیرین است
اگر به شامِ پریشانی ام سحر بزنی