bg
آخرین حرف
شاعر :‌ عسگر بهمن یار
تاریخ انتشار :‌ 1392/04/03
تعداد نمایش :‌ 17

شبیه آخرین حرفم که بر لبهای تو لغزید شبیه واژه ی صبرم در این شام پر از تردید ----------- به رخ، کالای مخموری به سر، سودای سرمستی عجب بازار پر سودیست در این هنگامه ی هستی ------- به فکر رفتی است ، آیا ؟ کسی گویی نمی داند ... کسی از درد جانسوزم حدیث غم نمی خواند ---------- میان این تب و نسیان اسیر درد و هذیانم خدا داند که از مهرت همیشه مست و حیرانم ------------ مرا مهر تو ... ای بانو! "ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان اینست و دیگر گون نخواهد شد " ---------------

تعداد تشویق کننده ها : 0
افرادی که تشویق کرده اند

ثبت نظر

نام شما
ایمیل شما
user image
نظر شما
عبارت امنیتی
لطفا عبارت داخل تصویر را وارد کنید


نظرات کاربران
user image
مسافر
0
0

سلام زیبا بود و حس خوبی داشت به نظر قطعه ی اول به روز تر از باقی شعر بود... پاینده باشید

user image
رعنا
0
0

سلام عسگر آقا... چوخ گؤزه ل... همیشه یازدیغلاریزدان لذت آپاریرام ... انشااله موفق اولاسیز...

user image
حسین عابدی
0
0

سلام عسگر آقا زیبا ودلنشین بود احسنت

user image
دیوانه
0
0

عرض سلام وارادت خدمت آقای عسگربهمن پور.بسیا زیباست و عالی،ولی اگراجازه دادید دربعضی موارد نظراتم راخواهم گفت.درپذیرفتن آنهانیزمختارید.ولی اول خواستم اجازه بگیرم ممنون

user image
عسگر بهمن یار
0
0

سلام  به قول مولای متقیان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده ی  خود کرده است ، با گوش جان منتظر شنیدم نقد های شما هستم 

user image
اکبر شیرازی
0
0

سلام آقای بهمن یار عزیز

خیلی زیبا بود احسنت

جسارتا در مصرع

به فکر رفتی است ، آیا ؟

رفتن درست نیست ؟

سلامت باشی

user image
عسگر بهمن یار
0
0

سلام برادر عزیز اره رفتن درست است ، یه اشکال تایپی کوچک رخ داده است 

user image
علی بیانی
0
0

بهمن یار عزیز بازهم فرصت میسر شد که شعر زیبایت را بخوانش بگیرم بسیار زیبا و دلنشین است رفیق ولی میدانی چیه ؟ من آن غزل شکوه پایداری را خیلی دوست دارم آن بی نهایت زیباست منتظر غزل بعدی ات به همان زیبای هستم