خستهام از کوچههای تنگ و تاریک زمان
می رسد امیدمان زان سوی فردای جهان
گرچه طوفان میوزد بر خانههای بیپناه
باز میتابد چراغ عشق در قلب نهان
قصهی دل با وفا در دفتر تاریخ عشق
مینویسد نام انسان را به خطی جاودان
هر کجا آواز شادی میرسد از کوچهها
میگریزد سایهی اندوه زان خاک و مکان
با وفا و مهر یاران میشود این روز نو
میدرخشد آسمان با صبح روشن بی گمان